تو والتهاب لحظه به لحظه ،که بند از بندم گسسته
.
توآرزوی پرواز،که رمزش بود یه زمون مهال
.
تو همون نور نویدی که ظلم و زوال می باری
.
من یه احساس زلال ،یه حس قشنگ
.
من شیشه ام وتواین منطق سنگ
عشق لحظه بر خورد این شیشه و سنگ
.
من یه حرف تازه دوستت دارم به یه زبون ساده
حال و هوای این حرف که ازش شادی میباره
.
من که که حضور آشنام ای دوست غریبه
.
حالا تو اون قلب شکسته
خاطرات تلخ بسته
پشت هم حرفای که گذشته
..........................