12/10/2005

me & u

دوستی یعنی محبت داشتن
بار غم ازدوش هم برداشتن
دوستی یعنی شب نخفتن تا سحر
دوستی یعنی گریه ها با چشم تر
من; تو
قصه من تو، بازی سرنوشته
این میدونم خدا هیچ نقشی ،بد ننوشته
.
من و جلوه کردن رخ یار، در پس نقاب انتظار
تو والتهاب لحظه به لحظه ،که بند از بندم گسسته
.
من و یه شوق دیدار ،پر کشیدن دل تو خیال
توآرزوی پرواز،که رمزش بود یه زمون مهال
.
من همین رسیدن به آغوش وصال تو کافی
تو همون نور نویدی که ظلم و زوال می باری
.
من یه احساس زلال ،یه حس قشنگ
تو برق نگاهت؛ تنها امید این دل تنگ
.
من شیشه ام وتواین منطق سنگ
عشق لحظه بر خورد این شیشه و سنگ
.
من ودلخورشدن از این همه رنگ
تو نور سفیدی که رد میشی از منشور رنگ
.
من یه حرف تازه دوستت دارم به یه زبون ساده
حال و هوای این حرف که ازش شادی میباره
.
من که که حضور آشنام ای دوست غریبه
پس چرا همه گفته هام واسهُ توشک و فریبه
.
حالا تو اون قلب شکسته
خاطرات تلخ بسته
پشت هم حرفای که گذشته
..........................