8/28/2005

داستانک

تازه بعد یک ماه امروز فهمید؛
کلیه پیوندی اش رو همون کسی بهش هدیه کرده بود که پارسال، موقع خواستگاری بهش
جواب
"نه"
رو داده بود

1 comments:

Anonymous said...

تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم/ بتولاي تو بر هر دو جهان پازده ايم/ تا نهاديم به کوي تو صنم روي نياز/ پشت پا بر حرم دير و کليسا زده ايم/ در خور مستي ما رطل و خم ساغر نيست/ ما از آن باده کشانيم که دريا زده ايم/ همه شب از طرب گريه مينا من و جام/ خنده بر اين گنبد مينا زده ايم/ نشوي غافل از انديشه شيدائي ما/ گرچه زنجير به پاي دل شيدا زده ايم / جاي ديوانه چو در شهر نهادند "هما"/ من و دل چند گهي خيمه به صحرا زده ايم/