12/10/2005

me & u

دوستی یعنی محبت داشتن
بار غم ازدوش هم برداشتن
دوستی یعنی شب نخفتن تا سحر
دوستی یعنی گریه ها با چشم تر
من; تو
قصه من تو، بازی سرنوشته
این میدونم خدا هیچ نقشی ،بد ننوشته
.
من و جلوه کردن رخ یار، در پس نقاب انتظار
تو والتهاب لحظه به لحظه ،که بند از بندم گسسته
.
من و یه شوق دیدار ،پر کشیدن دل تو خیال
توآرزوی پرواز،که رمزش بود یه زمون مهال
.
من همین رسیدن به آغوش وصال تو کافی
تو همون نور نویدی که ظلم و زوال می باری
.
من یه احساس زلال ،یه حس قشنگ
تو برق نگاهت؛ تنها امید این دل تنگ
.
من شیشه ام وتواین منطق سنگ
عشق لحظه بر خورد این شیشه و سنگ
.
من ودلخورشدن از این همه رنگ
تو نور سفیدی که رد میشی از منشور رنگ
.
من یه حرف تازه دوستت دارم به یه زبون ساده
حال و هوای این حرف که ازش شادی میباره
.
من که که حضور آشنام ای دوست غریبه
پس چرا همه گفته هام واسهُ توشک و فریبه
.
حالا تو اون قلب شکسته
خاطرات تلخ بسته
پشت هم حرفای که گذشته
..........................

11/15/2005

هوای خاطراتمان گرفته است یک کمی
























بزرگترشدم...
وتو بزرگتر شدی کمی
به پای دردهایمان شکست پشت عالمی
وتا نگاه میکنم به انتها رسیده ای
چراتو فکر میکنی به این شتاب ملزمی ؟
هنوز هم کنارسایه ای بی جواب ومات
تو آخرین جواب درمقابل سوالمی
تو شایدوتو حتماوچه فرق میکند که من......من
،دچار بی خیالیم
ودچاردرد بی غمی
دلم گرفته از قفس , پرنده هم که مردنی است
هوای خاطراتم گرفته است یه کمی
نه, واژه هم کم آمده برای حرفهایمان
میان خنده های من , توگریه دمادمی
دقیق تر که میشوم به این نتیجه میرسم
نه من شبیه آدمم نه تو شبیه آدمی

11/12/2005

به نام تنها کسی که داشتنش جبران تمام نداشتنهاست؛نداشتنهاااا

طرح چشمان قشنگت

.

دراتاقم نقش بسته

.

شعرمی گویم به یادت

.

درقفس, غمگین وخسته

.

من چه تنها وغریبم

.

بی تودر، دریای هستی

.

ساحلم شو،غرق گشتم بی تودرشبهای مستی

.

ساحلم شو،غرق گشتم، بی تودرشبهای مستی...

.

خیال کردم بری

.

میری ازیادم

.

تورفتی ونرفت چیزی ازیادم

.

تورفتی تازه عاشق ترشد م من

.

از اونیم که بود بدترشدم من

.

صبح تاشب این شده کارم که واسه ی چشات بیدارم

.

توخدای عاشقایی؛ توتموم کس وکارم

.

توبه دادمن رسیدی وقتی تنهاییم و دیدی

.

تونذاشتی برم ازدست اگه چیزیم هنوزهست

.

نازنینم امید شیرینم من به جزتو کسی نمیبینم

.

ازاون روزی که رفتی،یه روزخوش ندیدم

.

به جزدستای گرمت من آغوش ندیدم

زندگیموبه پای تودادم

.

اون روزارو نمیره ازیادم

.

نازنینم برس به فریادم

.

صبح تاشب این شده کارم

.

که واسه چشات بیدارم

.

توخدای عاشقایی توتموم کس وکارم

.

توبه دادمن رسیدی وقتی تنهاییم ودیدی

.

تونذاشتی برم ازدست اگه چیزیم هم هنوزهست

.

اگه چیزی هم هنوزهست ........

for u ... sms




11/08/2005

h@r2@shegh






........      حالا که بعد از عمري چشمم بهت افتاده                                                                                                                   خوب گوش بده حرفام رو خوب فرصتي دست داده                                                                                                                                             دل در تب فرياده                                                                                   درد دلم زياده                                                                                                                                         حالا که عشقت از دل بيرون نزاشته پارو                                                                                                                                              حالا که روزگارم داره هواي مارو                                                                                                                                                 چشمش نزن دنيا رو، اين اومدن کارو                                     من عاشق                                     تو عاشق                                     هر دو عاشق







10/27/2005

Beneficent(m2t)

گفتم نشانم بده
اگر چشمه ای آنجاست
گفت چو شدی تشنه ترین
قلب تو دریاست

image hosting by http://hostedpictures.com/

10/26/2005

نيايش

آيا هيچگاه
در دل شب
دور از هياهوي زندگي
بآسمان پر ستاره نگاه كرده ايد
و روح شما بعظمت و زيبائي آن مجذوب شده است
اين احساس احترام وستايش بعظمت وزيبائي
واظهار خضوع و تسليم در برابرخالق آن
نيايش ناميده ميشود
نيايش ارتباط قلبي انسان است با ذات عالم هستي
نيايش،راز ونياز دروني انسان با كمال مطلق
نيايش،كشش روح است بسوي كانون غير مادي جهان
نيايش،پرواز انسان است بسوي پروردگار عالم
نيايش،منحصر بانسانهانيست
تمام موجودات عالم
در نيايشي بزرگ شركت دارند
هر يك بزبان خود
خدا را تسبيح ميكنند
شعله شمع خود نيايشي است
و سوختن پروانه
نيايشي ديگر
....
خندهءمعصوم كودك نيايشي است
و مهر پاك مادر نيايشي ديگر
......
نيايش،يك مسر روحاني و يك مكاشفه دروني است
كه در آن عصارهءوجود آدمي ميجوشد
ميسوزد
بروح مبدل ميشود
بفراخناي عالم هستي بالا ميرود
ودر وجود كل حل ميگردد
آدمي قلب دارد
كه مركز احساس عرفاني
وارتباط كانون نامرئي حيات
و درك زيبائي است
اين قلب با محصولات عقل سيراب نميشود
نيايش،لطيف ترين وعميقترين نيازفطري قلب است
هنگام نيايش
پرده هاي ضخيم عالم محسوسات
از روي قلب بكنار ميرود
و مشعل فروزان روح آدمي
نور افشاني ميكند
نيايش آرامش ضمير ميآورد
نفس را تصفيه ميكند
روح را انبساط ميدهد
ايجاد نشاط ميكند
و ظرفيت وجود انسان را
از كمال مطلق لبريز مينمايد
در ميان نيايش ها
نيايش عشاق،شوري ديگر دارد
در ميان عشاق عالم نيز
علي جايگاهي خاص دارد
علي مظهر كمال عشق و انسانيت
آنچنان عاشقانه راز ونياز ميكند
كه دل آدمي آب ميشود
آنهمه قدرت و شجاعت
بآنهمه خضوع و بندگي
آنهمه شور و عشق
بآنهمه ترس از فراق
........
راستي كه ما فوق طاقت بشري است
اگر پير زني ضعيف
كه قدم بدروازه مرگ نهاده است
از ترس و وحشت در مقابل خداي تضرع كند
چندان تعجب آور نيست
يا بيچارهءمضطري
كه جبر زمان بيرحمانه خروش كرده است
امن يجيب"بگويد"
....باز هم قابل درك است
ولي آنجا كه قدرتمندترين و بي نياز ترين مرد روزگار
از شب تا بصبح
خاضعانه راز و نياز ميكندوميگريد
قابل فهم بشري نيست
علي فرياد ميزند
‌خدايا
من بخاطر ترس از جهنمت ترانمي پرستم
به بهشت تو نيز طمعي ندارم
تو شايسته پرستشي
ومحرك من فقط عشق به تو است
علي تاجر پيشه نبود كه با خداي خود معامله كند
و در ازاءعشق پاداشي بخواهدعشق شيرازهءحيات و هستي او بود
و بدون عشق نميتوانست زنده بماند

دنیا در علی گم شد ما در دنیا
عشق واقعی از آن علی است
نه آن چیزی که ما هر روز میگوییم
ع ش ق
عشق او کجا و ما کجا
شب بیست و سوم ما رو هم دعا کنید
3/8/84

10/23/2005

Refresh

سلام
عکسهای وبلاگ
مدتی هست که فیلتر شده شاید این فیلتر شکن بتونه مشکل ر و حل کنه
روی هردو عاشق کلیک کنید

10/20/2005

در هجوم این بی کسی ها تنهام


وقتی این عکس رونگاه میکنم دلم میگیره
شاید یه جورایی داره حرف دل منو میزنه
میگه که تواین دنیا
پراز
.....
دستهایی به سویم دراز است که من از باطنشان
بی خبرم
به شما چی میگه؟

10/13/2005

دل من بلوریه

اولین باری که دیدمت
دلمو امانت دادم بهت
بهت گفتم مواظبش باش
آخه میدونی که چیه ؟
جنسش یه جورایی شکستنیه
نمی دونم چی شده بود
ولی یه بار که حواست نبود
از دستت افتاد وشکسته بود
میدونستی نمیتونی ببینی رنگ ضمیرم رو
تندتند جمع کرده بودی دل شکسته ام رو
دیوونه حواست کجابود، بریده بودی دستت رو
آخه ، دل شکسته که ارزش نداره
واسه خاطرش، قلب و جونت درد بگیره
نمی دونم چه حوصله ای داشتی
نشستی و اون ها رو بهم چسبوندی
وقتی خواستم پس بگیرم امانتیم رو ،
طفره میرفتی ومن همش میخواستم، دل شکسته ام رو
دیدم که جمع شده اشک، تو چشمای قشنگ تو
دلمو بهم دادی اماحیف که شکسته بود
درسته که مثل اولش نبود
ولی چون از تو رسیده بود
از اولش هم قشنگ ترشده بود

10/09/2005

بایدها و رویاها ؛کدامیک؟


هر وقت
دلم واست تنگ ميشه
ابرها رو صدا ميزنم بيان پايين
بعد سوارشون ميشم
و ميرم اون بالا بالاها ميشينم
و زار زار گريه ميكنم
پس بدون هر وقت بارون مياد
دلم برات
تنگ شده

10/08/2005

گل من

گل من
میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی
گل من تو راز؛ما به کدام دیو گفتی
که بریده ریشه ی مهر شکسته شیشه دل
منم این گیاه تنها
به گلی امید بسته
همه شاخه ها شکسته
به امیدها نشستیم
و به بادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم

تشنه فریاد

تصویر هادرآینه ها نعره می کشند
ما را از چهار چوب تنهایی رها کنید
ما در جهان خویش آزاده بوده ایم
.
دیوارهای کور کهن ناله می کنند
ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید.
ما خشت ها به خامی خود شاد بوده ایم
.
تک تک ستارگان همه با چشمهای تر
دامان باد را به تضرع گرفته اند
.
که ای باد ما ز روز ازل این نبوده ایم
ما اشک هایی از پس فریاد بوده ایم
.
غافل که باد نیز عنان شکیب خویش
دیریست که از نهیب غم از دست داده است
گوید که ما به گوش جهان باد بوده ایم
اما همیشه تشنه فریاد بوده ایم
.
من باد نیستم
اما همیشه تشنه فریاد بوده ام
.
دیوار نیستم
اما اسیر پنجه بیداد بوده ام
.
نقشی دورن آینه سرد نیستم
اما هرآنچه هستم بی درد نیستم
.
اینان به ناله آتش درد نهفته را
خاموش میکنند و فراموش میکنند
.
اما من آن ستاره دورم که آب ها
خونابه های چشم مرا نوش میکنند

10/06/2005

آن روزعصر

صدای سه تار پسرک توی ایوان هر روز عصر، دخترک را همسایه ی شیدایی
شمعدانی های لب حوض کرده بود ، طلوع نگاهشان ، غروب را تماشایی میکرد ؛
یک پرده بالاتر،یک پرده پایین تر
...
آن روزعصردخترک سهراب میخواند به گمانم فردا روزخوبی باشد وسینی چای مادر
که گفت: هست دخترم ؛ فردا مهمون داری
......
حالایک ماه میشود که دست پسربه سه تارنمی رود وهرروزغروب توی ایوان باچشم های پرازاشک زمزمه میکند:شب وسکوت وسه تاری که لال مانده منم،
بیا کمی بنوازم؛بیاکمی بزنم

10/04/2005

اشک تو داند که غم من دریا ست

گل من گريه مكن
كه در آينه ي اشك تو غم من پيداست
قطره ي اشك تو داند كه غم من درياست
گل من گريه مكن سخن از اشك مخواه كه سكوتت گوياست
از نگاه كردنت احوال تو را مي دانم
دل غربت زده ات بي نوايي تنهاست
من و تو مي دانيم چه غمي در دل ماست
گل من گريه مكن اشك تو صاعقه است
تو به هر شعله ي چشمان ترم مي سوزي
بيش از اين گريه مكن كه بدين غمزدگي بيشترم مي سوزي
من چو مرغ قفسم تو در اين كنج قفس بال و پرم مي سوزي
گل من گريه مكن
که در آيينه ي اشك تو غم من پيداست
قطره ي اشك تو داند كه غم من درياست

10/03/2005

بت

بت
به نظر تو خوش باوری نیست
که آدم یه بت رو بپرسته
اونو خداش بدونه
تهایت آرزو هاش و آمالشو تو اون خلاصه کنه
و در نهایت اونو منشا تمام خوبیها و پاکیها بدونه
اما تا کی خوش باوری
ها
تا کی خود فریبی
تا کی بشینه کنار یه تندیس و با اون حرف بزنه؟سجده کنه به پاشوبا دیدنش درون رویاغرق بشه
به پاش بیفته و و دستهاش رو ببوسه
خوب فکرش رو میکنی میبینی باید یه روز به باور برسه
به باورباید بدونه که این تندیس اون چیزهایی رو که ازش میخواد هیچکدوم مهیا نمیکنه
این تلقین خودشه
ولی
چقدر اشک آور خواهد بودچقدر بغض در گلو جمع خواهد شد
چقدر سخته
موقع رسیدن به باور و شکستن این تندیس
خیلی سخت
او آیا میتواندولی میدانم نمیتواندچون تمام رنجی که از تراشیدن یه سنگ ضمخت و رسوندن اون به پیکری به نام بت در تمام وجودش لحظه به لحظه به اندازه یه دنیا آشناست
چه ضربهای چکشی که رو دستش نخورده
وچه دونه اشکهای که ازش برای جلای اون بکار نبرده
و چه سوسوی چشمانی که از دست نداده به خاطر زل زدن به تندیس به خاطر...خواسته هاش
حالا دیگه
با یقین میدونم اون نمیتونه
برج خوبیهاش رو بشکنه
ولی باید چشمشاش رو برای بدیها نا محرم کنه
چاره راه همینه
ولی
اون یه بته
فنا پذیره
پس فقط و فقط تقدیره که خواهد توانست
بر این جدایی رقم زند

9/11/2005

عشق آن است

عشق؛ خیس شدن دو دلدار زیر باران نیست
عشق،آن است که من چترم را آرام بر سر دلدارم بگیرم و او هرگز نداند که چرا زیر باران بود خیس نشد
Image hosted by Photobucket.com

8/29/2005

i wish u







8/28/2005

داستانک

تازه بعد یک ماه امروز فهمید؛
کلیه پیوندی اش رو همون کسی بهش هدیه کرده بود که پارسال، موقع خواستگاری بهش
جواب
"نه"
رو داده بود

8/23/2005

مدتی که برایم گذشت

سلام
شروعی دوباره بعد چهل روز
چهل روز با یاد و خاطره این محیط که کم کم با روحم و نفسم امیخته شده بود ،خوبی اینجا این است که از خود میگویی از من خویش از نفس درونت بدون هیچ اظطرابی ،و خودت را بدون فریاد سبک میکنی
قالب وبلاگم،که با دوایر کمرنگ و پرنگ خود به سان انسانهایی خوب و بد هستند در زندگی من؛ که هر کدام با توجه به ظلمت موجود رنگدانه های وجودشان به رنگی در آمده و هر کدام با توجه به نوع نقششان پر رنگ یا کم رنگ هستند بعضی ها که اصلا محو هستند و وجودشان رو هم که نمیشواد انکار کرد و لی بعضی ها هم مثل ستاره ای پر رنگ ودرخشانند که در سیاهی دل شب که از عمق ظلمات خبر میدهد هنوز در حال سوسو زدنند
شروع میکنم این بار شروعی متفاوت با ایده و تجربهای نو با نیرویی مثبت
اوایل که در کام ناملایمات افتاده بودم تصمیم داشتم هرگز ننویسم
و هر باری که دل یک کاغذ سفید رو سیاه میکردم دل خودم هم میگرفت
اگر بی خبر مدتی گوشه نشینی کردم به قول معروف زانوی غم بغل گرفتم امیدوارم دوستانم من رو ببخشند
برای من هم مثل شما این مدت سخت سخت گذشت ولی این رو یقین دارم که اگر دلجویی و احوال پرسی های شما دوستان نبود تا تسلی بخش خاطر من باشد هیچ امیدی به بازگشت نداشتم ولی این را خوب میدانم که دلم به سان گمشده ای از خویش در اشتیاق این روز شور شعفی بی شمار داشت
دلیل بی خبر رفتنم این بوده که من دردریای آرام زندگی ام با طوفانی رو برو شده بودم طوفانی که این دریا و موجهای آرامش روبه موجهای بزرگ و پرتلاطم تبدیل کرده بود
تا به حال این دریا با طوفانهای مختلفی بر خورد کرده بود و تجربه های مختلفی اندوخته بود
ولی هیچ موقع ابرهای{ وا ژه مرگ} روی این دریا سایه ننداخته بودوهیچ موقع تا به این حد بهش نزدیک نشده بود
رسیدن به این که مرگ در چند قدمی ما در حال پرسه زدن هست و ما بیتفاوتیم نمیدانیم قدرابن همه
با فوت مادربزرگم من هم گویا مرگ رو در آغوش گرفتم با یه جسم بی جان، هیچ گاه آخرین روز،آخرین ساعت،و آخرین بوسه روی پیشانیش رو فراموش نخواهم کرد،کسی که تا به امروز در زندکی ما حضور داشت و حالا سایه اش از سر ما کم شده،حداقل از سر منی که به گرمازدگی ونور شدید آفتاب عادت نکرده ام؛ولی
حالا باید جلوی آفتاب صورتم بسوزه
رسیدن به معنای این واژه که مرگ حق است برایم سخت بود و باید با خودم کلنجار میرفتم تا به معنای و ژرفای درونش پی ببرم کمی وقت لازم بود
وجودش رو از نزدیک حس نکرده بودم ..........؛
مورخه 1/5/62و1/5/84

دراین روزمتولدشدم واین روز مصادف بود باروزهایی که من از وبلاگ دور بودم
این روز روزی بود که من همراه زمین آسمان و ماه 22 بار دور خورشید گردیدیم
و22بارتجربه به وسعت 22سال
از پیام های تبریکتون ممنونم
بابت همه خوبی هاتون ممنونم
و این شعر زیبا
ازشما
من هم این شعر زیبا رو تقدیم به همه کسانی میکنم که وسعت عمرشون به وسعت عشقشون بوده
به خاطر تولد
از شاخه های شب
به خاطر تولدت
دانه دانه چیدم
تا آخرین ستاره آسمان را
و با عشق
کادویشان کردم
صبح...اما
رنجیده بودی
از این که هدیه ام به تو
یک جعبه خالی بوده است

8/18/2005

تمنا


خدايا اين حس زيباي دوست داشتن روازمن مگير


8/07/2005

love

Image hosted by Photobucket.com

7/20/2005

end of one live

خدا رحمتت کنه

Image hosted by Photobucket.com

7/06/2005

غروب ها

اینگونه نگاهم نکن ، دلم را میگویم .تنهایی گاهی سبب میشود که در دامنه های زندگی اتراق کنی و بار سنگین تحملت را برشانه های کوه بگذاری تا خستگیت کمی در برود
راستی چه حکمتی است که من بیشتر "غروب ها" دلم برای تو تنگ میشود ! نه فکر کنی خورشیدی ، نه عزیزم خورشید شبها میرود و گلهای آفتاب گردان را به حال خودشان می گذارد
اما جالب است که حتی تو مهتاب هم نیستی که روزها بروی
در حقیقت تو هیچ وقت نمی روی که قرار باشد بیایی
***
**
*
Image hosted by Photobucket.com

سکوت

امشب هر چه دنبال بهانه گشتم پیدا نشد
شده ام مثل کسانی که میخواستند یک جور بهانه بگیرند تا با آن آرام شوند
ولی
به احترام حرف تو که نباید فانوس به دست گرفت و گشت
بی فانوس و تنها با نور شمع دنبال آن شمعدان قشنگت گشتم
انگار امشب از آن شبهایی بود که اگر حق انتخاب داشتم نقاشیش میکردم اما حیف که نشد
آسمان و دریا رسیدن را بلد بودند و به هم نرسیدند ،اما من نقاشی را بلد نبودم و نکشیدم ،نواختن هم همینطور
برای کسی که حرف و سکوتش،دوری و دیدارش،ماندن و رفتنش و پاسخ و اشاره اش یک سمفونی رویایی با تکنوازی هنرمندانه یک شب بارانی است
چه میشود نواخت بجز
سکوت

6/29/2005

Image hosted by Photobucket.com

6/25/2005

زبان سخن عشق


آنکه می گوید دوستت دارم
خنیاگر غمگینیست که
آوازش را از دست داده
ای کاش عشق را زبان سخن بود
هزارکاکلی شاد در چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من
عشق را ای کاش زبان سخن بود
آنکه می گوید دوستت دارم
اندوهگین شب است که
مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی خاموش در تمنای من
ای کاش عشق را زبان سخن بود
Image hosted by Photobucket.com

نه عشقی در دل،نه دلی در سینه


دلم گرفته است ...
دوست دارم بدانم این همه بی مهری ز چیست؟
انسانها دیگر بشر خاکی نیستند...
عشق خاکی را نمی فهمند...
نمیدانند دل چیست!؟
همان روزی که خود نشست و با دستهای معجزش
دل را در سینه جا داد
همان روز عشق را نیز به آدم یاد داد
ولی نمی دانم چرا آدم به زمین که رسید فراموش کرد
که عشق چیست؟
شایدم خود نخواست که عاشق شود!!؟
یا که شاید همان روزی که
دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل
همان روز بود که عاشقی مرد؟!
یا همان روزی که یوسف را برادران در چاه کردند
همان روز بود که عاشقی مرد؟!
اما نه انگار بودند آدمیانی که عشق را
در سرشت خود محو نکرده بودند
آری همان روزی که تیشه زد بر فرق خود فرهاد
این عاشقی بود که تیشه دست او داد..
یا همان روزی که قیس در بیابان شد این عاشقی بود
که او را مجنون خواند..
گذشت و گذشت و گذشت
با گذر زمان عشق نیز
جان داد و جان داد و جان داد
و عاقبت در این زندگی ماشینی امروز
عاشقی دارفانی را وداع گفت
و از میان ما آدمیان رفت..
حال دیگر نه عشقی در دل مانده است
و نه دلی در سینه..!

Image hosted by Photobucket.com


6/18/2005

my love

Image hosted by Photobucket.com
یادت میاد گریه هام رو ریختم
کنار پنجره داد کشیدم تو رو خدا
نامه بده یادت نره
یادت میاد خندیدی و گفتی حالا
بزار برم تو رفتی و من هنوزم
کنار در منتظرم
یادت میاد یه شب با هم رفتیم
کنار پنجره قول دادی تا ستاره
هست عشقمون از یادت نره
یادت میاد تو رویامون مسافر
قایق شدیم تا چشم به هم زدیم
دیدیم هر دو تامون عاشق شدیم
یادت میاد یادت میاد گفتی دوسم
داری زیاد
یادت میاد یادت میاد گفتی دلت
منو میخواد
یادت میاد گفتی بیا همیشه
رویایی باشیم برای کشتی وفا
فانوس دریایی باشیم
یادت میاد گفتم بره اگه بری من
میمیرم گفتی مگه من میزارم
خودم دستاتو میگیرم
یادت میاد یادت میاد گفتی دوسم
داری زیاد
یادت میاد یادت میاد گفتی دلت
منو میخواد
یادت میاد گفتم چقدر رویای ان
چشای تو گفتی که قابل نداره
دنیا همش فدای تو
یادت میاد پنجره رو بستی و گفتی
آسمون نامحرمه نذار بیاد تو
خلوت و تنهاییمون
یادت میاد گلدونامون پر از گل
های ناز بودن سرما و گرما نداشت
اون ها همیشه باز بودن
یادت میاد یادت میاد گفتی دوسم
داری زیاد
یادت میاد یادت میاد گفتی دلت
منو میخواد
Image hosted by Photobucket.com

6/15/2005

???? ?? ???????

تو یه خورشید شکسته
من یه زمین سرد و خسته
بی حرارت وجودت تو یه بهت غم نشسته
من دیونه ی عاشق به خیالم تو خدای
همه شب بیدار می موندم که تو با سحر بیایی
من میخواستم توی راهم معنی زندگی باشی
واسه تو فرقی نمی کرد
بودن و نبودن من
پای خواستمو ندیدی
لحظه ی تلخ شکستن
تو هنوز تو اسمونی
من زمینم که اسیرم
من بازم در انتظارم
که نفس از تو بگیرم
تو غریبی من یه عاشق
که برات دل نگرونم
فاصله بین من و تو از زمین تا اسمونه
روزای خوب گذشته
کاشکی بر می گشت دوباره
شبای سرد جدایی باز می شد بر از ستاره
کاش می دیدم که نگاهت پر عشق مهربون
از لب تو می شنیدم غزلهای عاشقونه
تن من پر از شکایت
دل من پر از حکایت
من می خواستم با تو باشم برسم به بینهایت

6/14/2005

ty

هر دو عاشق

mnbهر دو عاشق

سلام به وبلاگ هر دو عاشق خوش امدید
تمام حرفای موجود در این وبلاگ ناشی از حس و حالهای خودم است
و
در تمام لحظات فقط و فقط تو در خاطرم بودی و به تو فکر میکردم برای تو و خودم مینویسم

6/09/2005


Image hosted by Photobucket.com

6/08/2005

MY HEART WILL GO ON **16/3**{من عشق را در وجود تو دیدم}

Image hosted by Photobucket.com
Image hosted by Photobucket.comImage hosted by Photobucket.comImage hosted by Photobucket.com
Image hosted by Photobucket.com Image hosted by Photobucket.com
Every night in my dreams
I see you ,I feel you
That Is how I know you go on

far across the distance
And apaces between us
You have come to show you go on
Near, far , Wherever you are
I believe that the heart does go on
Once more you open the door
And you're here in my heart
And my heart will go on and on

Love can touch us one time
And last for a life time
And never let go till we're gone

Love was when I loved you
Once true time I hold to
In my life we'll always go on
Near, far , wherever you are
I believe taht the heart does go on
Once more you open the door
And you'r here in my heart
And my heart will go on and on

you'r here ,there 's nothing I fear ,
And I know that my heart will go on
We'll stay forever this way
You are safe in my heart
And my heart will go on and on




Image hosted by Photobucket.com