5/18/2005

من&تو

منImage hosted by Photobucket.com تو

قصه من تو بازی سرنوشته

این میدونم خدا هیچ نقشی بد ننوشته

.
من و جلوه کردن رخ یار در پس نقاب انتظار

تو والتهاب لحظه به لحظه که بند از بندم گسسته

.
من و یه شوق دیدار پر کشیدن دل تو خیال

توآرزوی پرواز،که رمزش بود یه زمون مهال

.
من همین رسیدن به آغوش وصال تو کافی

تو همون نور نویدی که ظلم و زوال می باری

.

من یه احساس زلال یه حس قشنگ
تو برق نگاهت تنها امید این دل تنگ

.

من شیشه و این منطق سنگ

تو لحظه بر خورد این شیشه و سنگ

.
من دلخورشدن از این همه رنگ
تو نور سفیدی که رد میشی از منشور رنگ

.

من یه حرف تازه دوستت دارم به یه زبون ساده

حال و هوای این حرف که ازش شادی میباره

.

من که که حضور آشنام ای دوست غریبه
پس چرا همه گفته هام واسهُ توشک و فریبه

.

حالا تو اون قلب شکسته

خاطرات تلخ نبسته

پشت هم حرفای که گذشته

..........................

.

mohsen 31/2

0 comments: