... درکـم میکنی
حالا خـودم را نگــاه میکنم
مـدتـی است بر خـلاف جـاذبه تــو در حـرکتم
و بر خـلاف تمام امواج ساتع شده از قلبت ، سنگدل شده ام
وبرخـلاف نوسـان های آرام و دقیق چشانت ، مبهوتانه مینگرم
به گمانم این مروارید هایی که از گونـه ام میغلتـند
یاد تو را آرام آرام در دلم محوتر میکنند
و شـاید هـم حسرت بی تو بودن را صـد چـندان
دیگر آیـنـه ها با من صـادق نیستـند
دیگر دل من هم صـاف وسـاده نیـست
خـبر داری یا نـه ، چـه بـد کـرده ای با دل من
که هـیـچ هـم بـرایـم با مـعـناسـت
حالا ساکتم . کم حرف و آرام ، منتظر م
فقـط همین ...منتظر
این برای تویست که با بغض به چشمانم نگاه کردی
و گفتی ، کلید دلت برای من
ومن هم بی تملق گفتم فقط برای تــــو
...یــادت ما نده است
حالا که ذهـنـم قـفـل شده نمیدانم بدون کـلـید ش مـرا چه خواهی کرد
حالا که افکارم برای تو نیست و پر شده ام از تهی
...حالا
حالا چـه سخت است بی تــو و برای تــو
..
.
.
.
.
.
پ ن 1
این هم از طرف من به تمام دوستانی که سال نو رو بهم تبریک گفتن
آزمونی در هیا هوی آزمون دیگر
...خدایا اصلآ حسش نیست
پایان این ترم عجیب به ترافیک ذهن دچار شدم
0 comments:
Post a Comment